اهم اخبار

یادداشت/ نقش تجارت خارجی در اصلاح سیاست‌های غذایی چین به قلم حسین شیرزاد

بدون دیدگاه

دکتر حسین شیرزاد
تحلیل گر و دکترای توسعه کشاورزی

چین به دلیل جمعیت عظیم مصرف کننده، ساختار رژیم غذایی در حال تکامل و صنعتی شدن سریع، توجه زیادی را به خود جلب کرده است. در نیمه دهه ۱۹۹۰ میلادی، با انتشار کتاب “لستر براون”، تحت عنوان چه کسی چین را تغذیه خواهد کرد؟ دیدگاه‌هایی رادیکال مبنی بر اینکه مصرف رو به رشد غذا در چین تهدیدی برای بازارهای غلات بین‌المللی و امنیت غذایی جهانی خواهد بود، پدیدار گشت. در پاسخ به این گفتمان هشداردهنده، و همچنین درک این موضوع که چین نیاز به یک چشم‌انداز بلندمدت برای امنیت غذایی ملی دارد، دولت مرکزی چین در سال ۱۹۹۶ کتاب سفیدی به نام “مسئله غلات در چین” منتشر کرد که بر خوداتکایی و امنیت غذایی در چارچوب چین به عنوان خودکفایی غذای ملی (غلات) تأکید می‌کرد، از آن زمان مسئله امنیت غذایی در اولویت سیاستهای ملی قرار گرفته است. فراتر از طیف وسیعی از حمایت‌های یارانه ای، دولت خط قرمز حداقل ۱۲۰ میلیون هکتار زمین زراعی برای رسیدن به هدف خودکفایی ۹۵ درصدی غلات را نیز تعیین کرده است که طی دو دهه گذشته (البته با برخی موارد اخیر) همچنان حفظ شده است. برای سیزدهمین سال متوالی، سند خط مشی مرکزی شماره یک حزب کمونیست منحصراً به مسائل کشاورزی و توسعه روستایی پرداخته است. تمرکز بی‌وقفه چین بر رشد تولید محور – از جمله غلات – به قیمت ناپایداری منابع طبیعی تمام شده است. فشارهای ناشی از تخریب شدید محیط‌ زیست که روش‌های کشاورزی فعلی مقوم آن است، تهاجم کرانه های شهرنشینی و تأثیرات منفی تغییر اقلیم، تولید مواد غذایی داخلی را محدود می‌کند مگر اینکه اقدامات بیشتری برای رسیدگی به امنیت اکولوژیکی در کشور انجام شود. به موازات این مسایل، IPCC  نیز بازدهی پایین‌تری را برای تعدادی از محصولات در بخش‌هایی از چین در نتیجه گرمایش جهانی پیش‌بینی می‌کند. بنابراین اصلاحات جدید در سیاست های کشاورزی ضروری است. سیزدهمین برنامه پنج ساله چین که حفاظت از محیط زیست را در میان اهداف اصلی خود قرار می دهد، دارای ۱۰ هدف الزام آور است که به وضوح نشان می دهد که دولت در حال مشارکت در الگوهای توسعه جدید کشاورزی است. اما با ادامه روند صعودی الگوهای مصرف رژیم غذایی، مصرف چینی ردپای فراملیتی فزاینده ای خواهد داشت که بر سیستم های کشاورزی-اکولوژیکی در جاهای دیگر تأثیر می گذارد.

از نگاهی تاریخی، چین در سال ۲۰۰۴، به یک واردکننده خالص مواد غذایی تبدیل شد و وابستگی آن به بازار جهانی اکنون تا حد زیادی غیرقابل برگشت است. این کشور در حال حاضر بزرگترین واردکننده برخی از کالاهای کشاورزی است. به عنوان مثال، حدود 60 درصد از بازار جهانی سویا را به خود اختصاص داده که بیشتر به عنوان خوراک دام برای دام استفاده می شود. پیش بینی ها حاکی از آن است که واردات خوراک، دانه های روغنی، گوشت و همچنین محصولات با ارزش بالا افزایش خواهد یافت. در سال ۲۰۱۳ یک استراتژی جدید امنیت غذایی در کنفرانس مرکزی حزب در نظر گرفته شد و برای اولین بارحزب  اعلان نمود که واردات، بخشی از استراتژی اساسی امنیت غذایی چین خواهد بود و خواستار استفاده از بازارهای بین المللی و منابع خارج از کشور به روشی شدکه نقش غالب شرکت های چینی را در زنجیره تامین تضمین نماید. در ۳۰ سال بین سال‌های ۱۹۸۰ و ۲۰۱۰، ارزش تولید کشاورزی چین شش برابر (به قیمت‌های ثابت) افزایش یافت و به طور متوسط ​​سالانه حدود ۶ درصد رشد یافت. این یک تغییر چشمگیر به شمار می رود، چون برخلاف انقلاب های کشاورزی گذشته در تاریخ( مانند رشد سالیانه ۰٫۷ درصد در انقلاب کشاورزی کلاسیک قرن هجدهم انگلیس، و رشد سالیانه ۲ تا ۴ درصد انقلاب سبز دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که در واقع خیلی زودتر در ژاپن، تایوان و کره آغاز شده بود)  چین؛ اولاً در مقیاس رشد، انقلاب‌های کشاورزی قبلی را به سادگی پشت سر می گذارد و مهمتر از آن، در ورای پویایی رشد، انقلابی در الگوهای مصرف مواد غذایی مردم چین بوجود آمده که عمدتاً ناشی از توسعه صنایع سنگین و افزایش درآمد طبقه متوسط حاصل شده است، بنابراین رشد چین ماهیتی متفاوت دارد. در واقع،  انقلاب‌های کشاورزی قبلی نه به دلیل تغییرات در الگوی مصرف جامعه(تغییر در ترکیب مصرف غلات،سبزیجات،گوشت)، بلکه با افزایش تولیدات کشاورزی در واحد سطح به دلیل ورود نهاده ‌های جدید مانند نیروی کار متخصص، بهره گیری از انرژی حیوانی و کودهای آلی در انقلاب کشاورزی انگلیس (یا عمدتاً مانند ورود تراکتورهای کشاورزی) یا عمدتاً مصرف کود شیمیایی و انتخاب بذرهای پربازده اتفاق می افتاد. از سویی، نظام کشاورزی جدید اشتغال کامل‌تری را برای کشاورزی به ارمغان آورده ، نیروی کار و همچنین درآمدهای بالاتر، به نوبه خود به تجارت مارپیچ روستایی-شهری کمک نموده است. رشد اصلی در این دوره ۳۰ ساله نه از افزایش عملکرد وزنی در واحد سطح محصولات زراعی (که به معنای سنتی انقلاب کشاورزی است) بلکه ناشی از تغییر ساختار الگوهای تولید است. محصولات کشاورزی، به سمت افزایش نسبتا زیادی از محصولات با ارزش افزوده بالا-گوشت- مرغ-ماهی (و سبزیجات-میوه ها) حرکت کرده که نتیجه تغییرات در ساختار الگوی مصرف غذای مردم چین بود. اما پویایی پشت ساختار تغییر یافته مصرف مواد غذایی، توسعه سریع اقتصاد ملی، حرکت دهقانان به سمت اشتغال شهری و اتکای آنها به مشاغل خارج از مزارع برای افزایش درآمد خانوارشان بود. نتیجه این تحولات، افزایش شدید تقاضا به ویژه برای گوشت- مرغ-ماهی و سبزیجات-میوه، بودکه در تحلیل نهایی باعث تغییر پیکربندی ساختار کشاورزی چین مبتنی بر تقاضا شد. این نوع تغییر در تقاضای مصرف جامعه بود که باعث دگرگونی کشاورزی چین از محصولات غذایی عمدتاً  غلات محور به محصولات خوراکی گوشتی، ماهی سبزیجات و میوه ها گردید. این تغییر و ” تجدید ساختار اساسی عادات مصرف مواد غذایی چینی” چشمگیر را می توان، اول از همه، در تغییرات سطح زیر کشت سبزیجات مشاهده کرد. تولید گوشت (گوشت خوک، گاو، گوسفند و گوسفند) نیز داستان مشابهی دارد، اما از نظر وزن تولید؛ مجموع تولید کل از ۱۲ میلیون تن در سال ۱۹۸۰ به بیش از ۷۹ میلیون تن در سال ۲۰۱۰ افزایش یافت( افزایشی ۵۶۰ درصدی در کل دوره)، بدیهی است که طی این بازه زمانی ارزش تولید غلات، به عنوان نسبتی از ارزش تولید ناخالص تمام محصولات کشاورزی، تا سال ۲۰۱۰ به ۱۵٫۹ درصد کاهش یافته است. بعبارتی در سال ۲۰۱۰، این محصولات عمده غیر غلات حاصل از کشاورزی چین، در مجموع ۶۶ درصد از ارزش ناخالص تولید کل محصولات کشاورزی را به خود اختصاص دادند که بسیار بالاتر از ۱۵٫۹ درصد غلات بود. به عبارت دیگر، کشاورزی چین عمدتاً به «کشاورزی جدید» یعنی محصولات با ارزش افزوده بالا تبدیل شده بود، که دیگر عمدتاً وابسته به الگوی کشاورزی قدیمی غلات، پنبه و کلزا نبود. از نظر سیاستگزاران چینی مطمئناً کشاورزی غلات، پنبه و کلزا هنوز مهم است و نباید نادیده گرفته شود. اما تمهید آنان سیاست مدرن سازی حداکثری گروه ” غلات، پنبه و کلزا ” با استفاده بیشتر از کودهای شیمیایی، حشره کش ها، بذرهای اصلاح شده و تراکتورهای مدرن بود. چنانکه تولیدات این گروه محصولات بر حسب وزن در واحد سطح، تقریباً در همان دوره ۳۰ ساله دو برابر شد. البته انقلاب کشاورزی از افزایش سطح زیر کشت سرانه که با کاهش نرخ زاد و ولد از حدود سال ۱۹۸۰ و همچنین گسترش شدید اشتغال خارج از مزرعه در مناطق شهری و روستایی امکان پذیر شده، بسیار سود برده است. “فیلیپ هوانگ” استدلال می کند که تغییر ارضی ۳۰ سال گذشته در چین یک «انقلاب کشاورزی پنهان» است که «سرمایه داری بدون پرولتاریایی شدن» را به عنوان ویژگی خاص در بطن خویش دارد. به گفته هوانگ، «انقلاب کشاورزی پنهان» چین با مفهوم کلاسیک غربی «انقلاب کشاورزی» متفاوت است، با انقلاب کشاورزی انگلیس در قرن هجدهم و «انقلاب سبز» در هند و آمریکای لاتین در طول دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ فرق دارد. برعکس، انقلاب کشاورزی چین، با افزایش زیاد در کل تولیدات کشاورزی با ارزش افزوده افزون تر و با افزایش آشکار بهره وری زمین یا بهره وری نیروی کار ارزیابی می شود. این انقلاب به جای مزارع بزرگ سرمایه محور، توسط مزارع دهقانی چینی هدایت می شود که سرمایه و نیروی کار بیشتری را در کشاورزی سرمایه گذاری می کنند. بنابراین، تولید کشاورزی چین در نتیجه افزایش سرمایه و نیروی کار توسط مزارع کوچک خانوادگی رشد نموده است. این فرآیند شکلی منصفانه تر از اشکال سرمایه‌داری است به این معنا که ابزار تولید در مزارع دهقانی چینی سرمایه‌گذاری می‌شود و در همین حال، مزارع کالاهای کشاورزی بیشتری را برای بازار تولید می‌کنند. با این حال، این روند شامل بسیاری از کارگران استخدام شده در مزارع کشاورزی نمی شود. از این روی به عنوان ” بازتولیدسرمایه بدون پرولتاریایی کردن” توصیف می شود. از نگاه چینی ها باید بین تولید سرمایه داری و نفوذ سرمایه داری به فراگرد تولید کشاورزی تمایز قائل شد. تولید سرمایه داری عبارت است از سازماندهی تولید کشاورزی در مقیاس وسیع با درگیر شدن در مناسبات و روابط سرمایه داری؛ اما نفوذ سرمایه داری در تولیدات کشاورزی شامل کالایی سازی بذر، کود، آفت کش ها و استانداردسازی محصولات کشاورزی است. این نفوذ سرمایه داری به تولیدات کشاورزی می تواند استقلال و پایداری کشاورزی خانوار دهقانی را تهدید کند.  بنابراین، روش سرمایه‌گذاری شرکت های “اژدهاسر” یک روش تولید کشاورزی سرمایه‌دارانه نیست، زیرا در فرایند همکاری بین بنگاه های “اژدهاسر” و خانوارهای دهقانی، واحد تولید پایه، خانوار یا خانواده کشاورز است که به روش کشاورزی دهقانی مشغول کشاورزی است. شرکت‌های “اژدهاسر”، در عین اینکه خانوارهای دهقانی را در زنجیره صنایع غذایی ادغام می‌کنند، به آنها اجازه می‌دهند که به عنوان تولیدکننده باقی بمانند. به گفته فیلیپ هوانگ، زمانی که دهقانان چینی تحت «انقلاب پنهان کشاورزی» به تولید محصولات با ارزش روی آوردند، مزارع کوچک خانوادگی تا آنجا که به استفاده از سرمایه و نیروی کار مربوط می شود فشرده تر شده اند. شواهد تاریخی نشان می دهد که با افزایش ثروت در چین، چینی ها در عادات غذایی خود پیچیده تر و انتظارات غذایی آنان افزون تر می شود. مثلاً در سال ۱۹۸۵ برای هر نفر ۲۵ کیلو گوشت مصرف می کردند که  در سال ۲۰۱۰ به بیش از ۵۰ کیلوگرم افزایش یافت. این اشتهای هولناک برای گوشت و سایر محصولات غذایی، توانایی این کشور برای تغذیه خود را تحت فشار قرار داده است. با این حال، سرمایه گذاری اخیر چین در خارج از کشور در کشاورزی راهی برای کاهش مشکل عرضه ارائه می دهد. چنین همکاری به نفع هر دو طرف خواهد بود. اگرچه کار دانشمندان چینی باعث افزایش بازده کشاورزی در داخل شده است، اما تعداد فزاینده ای از متخصصان بر این باورند که آنها به سقف ممکن رسیده اند و چین باید برای تامین نیاز غذایی خود به خارج از کشور نگاه کند. چین دارای ۲۲ درصد از جمعیت جهان است که در هفت درصد از زمین های قابل کشت جهان زندگی می کنند. در دهه های اخیر، میلیون ها دهقان به شهرها نقل مکان کرده اند و تا سال ۲۰۱۴، نیمی از جمعیت چین شهرنشین شدند و شهرهای بزرگ مانند چونگ کینگ، شانگهای، پکن و گوانگژو به منابع غذایی بزرگتر و پیچیده تری نیاز داشتند. تا کنون چالش های زیست محیطی مانند آلودگی خاک، مسمومیت با آب، جنگل زدایی و فرسایش، زمین های زراعی کشور را به شدت تحت فشار قرار داده است. در سال ۲۰۱۴، وزارت کشاورزی گزارش داد که ۴۰ درصد از زمین های قابل کشت کشور در نتیجه آلودگی تخریب شده است. برای دستیابی به خودکفایی در محصولات اساسی، باید بیشتر زمین های قابل کشت به محصولاتی مانند غلات و برنج اختصاص داده شود. این کشور نمی تواند از زمین های قابل کشت برای محصولات غذایی غیرضروری مانند سبزیجات و میوه جات استفاده کند. علاوه بر این، تعداد کمی از مناطق مناسب برای پرورش گاو وجود دارد. حتی تولید غلات نیز برای تامین تقاضا با مشکل مواجه است. در سال ۲۰۱۳، چهار درصد از واردات غلات جهان به چین می رفت در آن زمان ارزش واردات میوه چین ۹٫۱ میلیارد دلار بود اما در سال ۲۰۲۳ وضعیت تجارت خارجی کاملا متفاوت میباشد. حال دیگر چین به دنبال غذا در خارج از کشور است و به طور فزاینده ای به کشاورزی و سرمایه گذاری در کشاورزی خارج از کشور روی می آورد تا تقاضا برای غذا را برآورده کند. این پدیده می تواند مزایای قابل توجهی برای چین و جهان به ارمغان بیاورد. با نگاهی به داده‌های تولید داخلی، واردات و صادرات محصولات اصلی کشاورزی، مشخص می‌شود که سرمایه‌گذاری‌های کشاورزی چین در خارج از کشور به تغییر ساختاری در الگوی کشت تولید داخلی مربوط می‌شود و نه به ناامنی غذایی؛ نرخ خودکفایی غلات در چین به اندازه کافی بالاست. اگرچه رونق چشمگیر تولید سبزیجات و میوه در چین منجر به افزایش قابل توجه صادرات سبزیجات نیز شده است. اما تولید انواع میوه ها ، گوشت خوک که پرمصرف ترین گوشت در چین است نیز در دو دهه گذشته دو برابر شده است، اما حجم واردات همچنان افزایش یافته است. اولین مولفه مهم این نقش حضور چین به عنوان یک خریدار بزرگ در جغرافیای بازار کشاورزی جهان است. چین بزرگترین کشور واردات کننده سویا به دلیل عادت غذایی سنتی چینی و افزایش تقاضا برای گوشت است. امروزه بیش از ۸۰ درصد از مصرف سویا کشور وارداتی است و این حدود ۶۰ درصد از کل حجم تجارت جهانی سویا را به خود اختصاص می دهد. افزایش تقاضا برای سویا در چین، نیروی محرکه اصلی کاشت گسترده سویا در آمریکای جنوبی است، یک جنگ تجاری نظیر آنچه ترامپ راه انداخته بود، می تواند چین را مجبور به جستجوی مرزهای جدید برای تامین تقاضای سویا و محافظت از زنجیره تامین خود کند که منجر به موج دیگری از به اصطلاح تصاحب زمین یا کشت فراسرزمینی شود. ایالات متحده بزرگترین تولید کننده و صادر کننده سویا است، در حالی که چین بزرگترین وارد کننده است که دو سوم کل صادرات ایالات متحده را وارد می کند. چین به دلیل محدود بودن زمین های کشاورزی، نمی تواند تقاضای سویا خود را تامین کند. با این حال، اشتهای این کشور برای سویا بسیار زیاد است. چین سالانه نزدیک به ۱۰۰ میلیون تن سویا وارد می کند که معادل ۱۰۰۰۰ کانتینر حمل و نقل در روز است. بنابراین اگر واردات سویا از ایالات متحده مختل شود، می‌تواند اختلال بزرگی در بازارهای جهانی ایجاد کند که یادآور بحران قیمت مواد غذایی در سال ۲۰۰۸ است – زمانی که قیمت‌های برنج، گندم و ذرت در یک دوره دو ساله تقریباً دو برابر شد – تغییرات در عرضه سویای چین معمولاً عواقب عمده ای در بازار دارد. اگر چین واردات سویای آمریکا را با واردات از کشورهای دیگر جایگزین کند، قیمت آن افزایش خواهد یافت. از طرف دیگر، ایالات متحده ممکن است با مازاد زیادی از سویا مواجه شود که باعث کاهش قیمت های داخلی و یا منجر به دامپینگ در سایر بازارها شود. اگر چین و سایر کشورها تولید جهانی سویا را گسترش دهند، این امر می تواند اثرات منفی زیست محیطی ردپای جهانی سویا را تشدید کند. دانه سویا در حال حاضر عاملی برای جنگل زدایی در برزیل و آرژانتین است. مساحت زمین های اختصاص داده شده به سویا در آمریکای جنوبی بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۸ بیش از سه برابر شد، از ۱۷ میلیون هکتار به ۵۸ میلیون هکتار، عمدتاً در زمین های تبدیل شده از اکوسیستم های طبیعی این کشت صورت می پذیرد. موج جدید سرمایه‌گذاری در تولید سویا در خارج از ایالات متحده منجر به پاکسازی بیشتر اراضی جنگلی می‌شود و اوضاع را بدتر می‌کند. در مورد روغن نخل نیز چنین است، طبق آمار، چین بزرگترین خریدار جهانی روغن پالم است. مقدار روغن پالم وارداتی چین از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۷ پنج برابر شد و این امر باعث گسترش تولید تک محصولی نخل روغنی در اندونزی و مالزی شد. علاوه بر این چین، سبب رونق نیشکر در تایلند، کامبوج و میانمار شده است. در پنج سال‌ اخیر رابطه نزدیکی ببین افزایش تقاضا برای شکر در چین، افزایش ظرفیت کارخانه‌های نیشکر و قند واقع در امتداد مرز جنوب غربی چین و تغییرات اقتصادی تولید نیشکر در داخل چین  با سیاست‌های سیاسی پکن وجود دارد. همین امر در مورد «احیای جنگل‌های اکالیپتوس» در سراسر آسیای جنوب شرقی صدق می‌کند. در این رابطه ۳۰۰۰۰۰ هکتار زمین در کامبوج، به کشت اکالیپتوس برای تولید خمیر برای صادرات به چین اختصاص داده شد. از سوی دیگر، چین  بزرگترین سرمایه گذار مستقیم در تولیدات کشاورزی کشت فراسرزمینی در جهان محسوب میشود. گزارشات سال ۲۰۲۰ نشان داده که سرمایه‌گذاری‌های فراسرزمینی چین در آمریکا، اروپا و آفریقا، با هدف تولید جاتروفا، شکر و ذرت بوده که بیشتر آنها می‌توانند برای غذا، خوراک و همچنین سوخت زیستی استفاده شوند. بنظر می رسد تصاحب زمین های خارج از کشور چین می تواند با کمبود مواد غذایی یا انرژی مورد انتظار در آینده مرتبط باشد که می تواند در نتیجه تغییرات آب و هوایی یا شوک های ناگهانی در اقتصاد جهانی ظاهر شود. به اعتقاد متخصصین هدف از سرمایه گذاری کشاورزی خارج از کشور چین، فقط سرمایه گذاری مستقیم بر روی زمین نیست بلکه این بیشتر برای به دست آوردن کانال های امن تر از منابع غذایی خارج از کشور و کسب قدرت جهانی در تجارت جهانی کالاهای کشاورزی است. فریمن و دیگران اشاره کردند که دولت چین مجموعه ای از اقدامات را برای تامین منابع خارجی برای تقاضای مواد غذایی داخلی خود آغاز کرد که در میان آنها توسل به بازار بین المللی و پروژه های کشاورزی تحت حمایت دولت در خارج از کشور روش های معمولی است. در مورد تجارت کشاورزی دولتی خارج از کشور چین، شرکت های دولتی چین (SOE) از دهه ۱۹۹۰ که اصلاحات بازار محور آغاز شد، به بازیگران مستقل بازار تبدیل شده اند از آنجایی که شرکت های غذایی ABCD حدود ۹۰ درصد از تجارت غلات را در جهان کنترل می کنند و همچنین قدرت زیادی در بازار جهانی شکر و روغن دارند، میتوانند چین را به عنوان بزرگترین خریدار در زنجیره ارزش کالاهای جهانی در وضعیت نامساعدی قرار دهند. بنابراین، سرمایه گذاری کشاورزی خارج از کشور چین برای رقابت با تجارت جهانی کشاورزی در تملک اراضی، خرید، پردازش، تجارت و حمل و نقل بوده است. به عنوان مثال، برای گسترش تجارت شکر در خارج از کشور چین، به ترتیب هولدینگ COFCO  را در سال‌های ۲۰۱۱ و در سال ۲۰۱۴،  Tully Sugar استرالیا» و «Noble Agri Group» را تصاحب کرد. تجارت شکر طیف گسترده ای از فعالیت ها را از پردازش نیشکر گرفته تا حمل و نقل به جای سرمایه گذاری زمین و تولید نیشکر را پوشش می دهد. تجارت کشاورزی چین به جای سرمایه گذاری مستقیم در زمین و تولیدات کشاورزی، بیشتر بر فرآوری و تجارت مواد غذایی متمرکز است. کنترل زنجیره کالاهای کشاورزی و تخصیص ارزش توسط شرکت های بزرگ کشاورزی جهانی باید با استفاده از چارچوب سیاست «امپراتوری غذا» درک شود. در نتیجه، سرمایه گذاری کشاورزی چین در کشورهای خارجی به عنوان یک اهمیت استراتژیک در هسته اصلی برنامه های “شی جین پینگ” قرار  دارد. بر اساس نتایج اتخاذ این سیاستها اولاً، تولید مواد غذایی در چین همچنان در حال افزایش است، اما نسبت ارزش افزوده کشاورزی در تولید ناخالص داخلی اندک و مدام در حال کاهش است. دوم، جمعیت روستایی هنوز زیاد است و کشاورزی نقش مهمی در اشتغال جمعیت ملی دارد. سوم، بازیگران جدیدی در کشاورزی ظهور کردند و به تدریج ساختارهای جدیدی از تولیدات کشاورزی را شکل دادند. . امروزه بخش عمده تولید، تجارت وسرمایه گذاری در جهان در قالب زنجیره جهانی ارزش انجام میگیرد. مکانیزم هایی چون برون سپاری ( Outsourcing) و دورسپاری ( Offshoring) انتقال نیروی کار به شدت در منحنی لبخند( Smile curve) زنجیره ارزش مرکب از تحقیق و توسعه، برندینگ، طراحی، تولید، بازاریابی، توزیع  و خدمات پس از فروش در قالب تجارت کالاهای واسطه ای کشاورزی؛ به صورت درون منطقه ای و میان منطقه ای در حال توسعه اند. به اعتقاد مفسر یورو مانیتور نماد مهم زنجیره ارزش در اقتصاد جهانی امروز، نقش رشدیابنده کالاهای واسطه ای در تجارت جهانی محصولات کشاورزی است. مگاپروژه یک جاده، یک کمربند ”  One Belt, One Road (OBOR) ” با پیوندهای پنجگانه همگرایی در سیاستگذاری ها، اتصالات و کریدورهای زیرساختی، تسهیل تجاری، همگرایی مالی و تقویت پیوندهای فرهنگی، میتواند محور اتصال و همگرایی میان چین و سایر شرکای تجاری محسوب گردد. از این روی فهم چرخش های تجارت خارجی کشاورزی چین به درک افزون تر همکاری های آتی در زمینه تجارت کشاورزی کمک خواهد نمود. نقش چین در رونق جهانی تجارت کالاهای اساسی کشاورزی برجسته است. رویکرد جدید چین به امنیت غذایی کمتر بر سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) و بیشتر بر تجارت با هدف کنترل قیمت ها و ثبات و هارمونی در زنجیره تامین با حمایت از سرمایه گذاری در لجستیک و پردازش متمرکز است. هر کشوری که این نقش را درک نماید می تواند در منظومه این سیاستهای تجاری به عنوان یک شریک مطمئن برای خود جایی باز کند. یکی از اهداف تجارت کشاورزی ایران نیز می تواند طراحی زنجیره ارزش آسیایی، با الگوبرداری از زنجیره ارزش چین محور در محیط ژئواکونومیک چین و اوراسیا باشد.

بعدی

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *