نویسنده: حسین شیرزاد، تحلیل گر و دکترای توسعه کشاورزی
هند و چین نمونه های کلیدی در مطالعه فراملی و تطبیقی انقلاب سبز هستند. چون هر یک به جهاتی نماینده یکی از طرفین درگیر در شکاف جنگ سرد بودند، اما هر یک در تنش قابل توجهی با قطب های ایالات متحده – شوروی نیز بودند. علاقه ایالات متحده به ترویج انقلاب سبز در هند ناشی از این نگرانی بود که هند ممکن است تحت تأثیر منطق کمونیسم قرار گیرد. اما رهبران سیاسی هند نه تنها منفعلانه موضعی را در “طرف” ایالات متحده در جنگ سرد نپذیرفتند. بلکه در عوض، آنها فعالانه به بررسی احتمالات جایگزین پرداختند و در واقع برخی نه تنها به دستاوردهای شوروی، بلکه به چین به عنوان سومین مدل بالقوه نیز نگاه کردند. مقامات دولتی چین نمادهای ضد کمونیستی انقلاب سبز را درک کردند و رهبران هند را به دلیل حمایت از آن مورد انتقاد قرار دادند . با این حال، مقامات چینی نه کمتر از همتایان هندی خود، مشتاقانه انواع محصولات جدید و نهاده های شیمیایی را هر زمان که در دسترس بودند، پذیرفتند. دوراهیهایی که دولتهای هند و چین در مواجهه با انقلاب سبز با آن مواجه بودند، در هیچ یک از مولفه های تکنیکال مواد ژنتیکی و شیمیایی خاص که آن را تشکیل میداد نبود، بلکه در مفروضات سیاسی زیربنای دیدگاه تکنوکراتیک آن نهفته بود،چون دولت چین بهویژه نمیتوانست دیدگاه تکنوکراتیکی را که “ویلیام گاود و دیگرپدران انقلاب سبز” از آن حمایت میکردند، یعنی این تصور که علم و فناوری ذاتاً نیروهای غیرسیاسی و فاقد مولفه های ارزشی هستند را بپذیرد و تا امروز هم حزب کمونیست چین این روایت را نپذیرفت. اما تصمیم هند برای پذیرش انقلاب سبز به عنوان رویکردی برای حل فقر از چشم رهبران چین دور نماند. در سال ۱۹۶۹، روزنامه ” پیپلز دیلی” گزارش داد که وزیر غذا و کشاورزی هند “با هشدار فریاد زده بود که اگر “انقلاب سبز” … موفق نشود، انقلاب قرمز در پی خواهد داشت. روزنامه به نفع خوانندگان خود، «انقلاب سبز» را به عنوان «انقلاب به اصطلاح کشاورزی» تعریف کرد که دولت مرتجع هند از آن برای فریب دادن مردم استفاده میکند. در واقع، هند یکی از اهداف کلیدی کمک های خارجی ایالات متحده در دوران جنگ سرد بود، دقیقاً به این دلیل که کمونیسم در آنجا پایگاه های محکمی داشت. در طول جنگ سرد، این احتمال واقعی وجود داشت که هند با پیروی از الگوهای یکی از دو همسایه نزدیک خود، اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین، از کمونیسم استقبال کند. بنابراین جای تعجب نیست که روزنامه رسمی چین، بعنوان سخنگوی حزب کمونیست چین، آغوش انقلاب سبز تحت حمایت ایالات متحده در هند را به عنوان تضعیف امکان انقلاب کمونیستی تفسیر نماید.
روایت چینی کشاورزی علمی
“کشاورزی علمی” ( kexue zhongtian ) در چین، در پی جهش بزرگ به جلو (۱۹۵۸-۱۹۶۰) ظهور کرد. در طول دوره موسوم به جهش بزرگ به جلو، مائو سازماندهی مجدد سریع و رادیکال روابط اقتصادی را آغاز کرده بود و بسیاری در آن زمان او را (همانطور که بسیاری امروز انجام میدهند) مقصر قحطی میدانستند که متعاقباً جان دهها میلیون نفر را گرفت. بنابراین، در اوایل دهه ۱۹۶۰ دریچه ای از فرصت برای «میانه روها» فراهم شد تا برای معرفی مجدد کشاورزی خانوادگی و تأکید مجدد بر آموزش حرفه ای، به ویژه در علم و فناوری، تلاش کنند. کنفرانس ملی کار علوم و فناوری کشاورزی – که توسط پلنوم دهم اجباری و در اوایل سال ۱۹۶۳ برگزار شد – این پتانسیل را برای ریل گذاری کمتر رادیکال و تکنوکراتیک تر در کشاورزی نشان داد. برخی از برنامههای مشخصی که به اجرا گذاشته شد قرار بود در سراسر دوران مائو مهم باقی بماند. به ویژه، این کنفرانس منجر به گسترش سیستم اموزشی ترویجی (yangbantian ، به معنای واقعی کلمه “مزارع مدل”) شد، که در نخبگان تکنوکرات بکمک زارعین می توانستند بذرها و روش های کشاورزی جدید معرفی شده را می توان برای مناسب بودن با شرایط محلی آزمایش کنند و ارزش آنها را به مردم محلی نشان دهند . این سیستم یکی از جنبه های ترویج کشاورزی دوران مائو بود که به طور مستقیم (هرچند هرگز نه به طور صریح) از سیستم ترویجی ایالات متحده که پیش از سال ۱۹۴۹ رایج شده بود بکمک دانشمندان کشاورزی چینی که در ایالات متحده تحصیل کرده بودند – به همراه هندی ها- الگوبرداری شد. از زمانی که دنگ شیائوپینگ فرآیند اصلاحات چین را در سال ۱۹۷۸ آغاز کرد، این کشور برای نوسازی شرکتهای خود – اعم از دولتی و خصوصی – که در تولید کالاهای صادراتی شرکت میکردند، شروع به جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی و سپس کالاهای با فناوری پیشرفته کرد. چین در یک دوره چهل ساله (۱۹۷۸ تا ۲۰۱۸) به طور متوسط ۹٫۵٪ در سال رشد بسیار قوی داشت و صدها میلیون نفر را از فقر نجات داد، قبل از اینکه در حال حاضر به دلیل جمعیتی و سایر عوامل ساختاری سرعت آن به حدود ۵٪ کاهش یابد. پس از مرگ مائو تسه تونگ در سال ۱۹۷۶ و تولد دوران اصلاحات چند سال بعد، رهبران جدید چین دیدگاهی کاملاً جدید را در مورد علم و سیاست کشاورزی پذیرفتند. امروز، دولت چین، در هر صورت، بیشتر از دولت هند به دیدگاه تکنوکراتیک مدرنیزاسیون کشاورزی گره خورده است.
نکته مهم این است که چین به یک پایگاه تولیدی برای تامین غذای جهان تبدیل شده است و بر زنجیره های تامین جهانی به ویژه برای کالاهای واسطه ای، مواد حیاتی و محصولات انرژی سبز تسلط دارد. به عبارت دیگر، این کشور به تنها ابرقدرت تولیدی تبدیل شده است که ۳۵ درصد از تولید ناخالص تولید جهانی و ۲۰ درصد از صادرات تولیدی جهان را به خود اختصاص داده است. نکته مهم این است که چین همچنین بزرگترین صادرکننده کالاهای واسطه ای بوده است (مانند یدکی ها و قطعاتی که در کشورهای واردکننده به محصولات نهایی مونتاژ می شوند و کالاهای واسطه ای نیمی از تجارت جهانی را تشکیل می دهند ). کالاهای واسطه ای 65 تا ۷۵ درصد از صادرات چین به شرکای تجاری کلیدی خود از جمله ایالات متحده، اروپا، ژاپن و کشورهای آسه آن را تشکیل می دهند. در نتیجه، علیرغم اتخاذ تدابیر حمایتی تجاری که توسط بسیاری از کشورهای غربی به طور فزاینده ای اتخاذ می شود، چین توانسته است خود را حتی عمیق تر در زنجیره های تامین جهانی جای دهد. چین در اقتصاد جهانی غیرقابل جایگزین شده است. چین همچنین به دلایل ژئوپلیتیکی شرکای تجاری خود را متنوع کرده است و در سال های اخیر حدود ۵۰ درصد بیشتر از کشورهای توسعه یافته به کشورهای جنوب جهانی به ویژه به کشورهای شرکت کننده در طرح کمربند و جاده صادرات داشته است. در حال حاضر، تجارت چین با کشورهای جنوب جهانی بیشتر از ایالات متحده، اروپا و ژاپن است. در نتیجه، مشکلات مازاد ظرفیتی که چین در بسیاری از بخشهای صنعتی ایجاد کرده است ، از حوزههای سنتی/میراثی مانند فولاد و کالاهای مصرفی گرفته تا محصولات با فناوری پیشرفته/نوین انرژی از جمله خودروهای برقی، پنلهای خورشیدی و تجهیزات برق بادی، نه تنها برای کشورهای غربی، بلکه برای کشورهای در حال توسعه در آرزوهایشان برای صنعتیسازی اقتصادهای چین با یادگیری تجربیات خود، به چالش رقابتی بزرگی تبدیل شده است. از سوی دیگر، محصولات انرژی جدید با قیمت رقابتی از چین، مانند پنل های خورشیدی، می توانند به ایران در تلاش های انتقال انرژی سبز کمک کنند.
روایت هندی از تحولات کشاورزی مدرن
در آوریل ۱۹۶۵، در حالی مؤسسه تحقیقات کشاورزی هند (IARI) پنجاهمین سالگرد خود را جشن میگرفتند،که نگرانی های ملی در مورد وضعیت تامین غذا افزایش یافته بود. در اواخر ژوئیه همان سال آشکار شد که باران موسمی در شمال هند شکست خورده و با پایان یافتن ( قرارداد کمک غذایی با ایالات متحده موسوم به PL480 که در سال ۱۹۵۴ امضا شده بود)، هند با خطر قحطی دیگری روبرو شده است. نخست وزیر لعل بهادر شاستری و سی. سوبرامانیام، وزیر غذا و کشاورزی، ترویج استفاده بیشتر از علم و فناوری کشاورزی مدرن را به عنوان امری حیاتی برای امنیت و توسعه کشور آغاز کردند. بنابراین ، یک نظر سیاسی مساعد برای معرفی بذرهای انقلاب سبز در هند ایجاد شد که حامیان آن راه حل گرسنگی و عقب ماندگی کشاورزی هند را در آن می دیدند. به عنوان مثال، ایندیرا گاندی، که جانشین شاستری شد، پیش بینی کرد که فناوری جدید «انقلاب کشاورزی» را به همراه خواهد داشت و به تغذیه میلیون ها نفر در حال رشد کشور کمک می کند. اما استقبال دولت هند از استراتژی “انقلاب سبز” ایالات متحده به منزله موافقت با اهداف و چشم اندازها و اهداف ایالات متحده نبود. اگر انگیزه اصلی آژانس های ایالات متحده در ترویج انقلاب سبز جلوگیری از شورش های کمونیستی و ترویج اقتصاد بازار آزاد بود، دولت هند بیشتر نگران اجتناب از “بحران حاکمیت” و حفظ مشروعیت اخلاقی برای حکومت بود. اولین نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو (۱۹۴۷-۱۹۶۴)، یک قهرمان ملی علم محور بود، اما برای او جذابیت علم فقط اقتصادی نبود. بلکه بر نقش سه گانه علم که ترکیبی از حل مشکلات مادی ملت، پرداختن به مسائل اجتماعی و کمک به توسعه روحیه علمی در میان مردم هند است، تأکید داشت. نهرو حتی تصور می کرد که علم می تواند جامعه هندی “بی طبقه” را به وجود آورد. با این حال، حتی زمانی که او از علم به عنوان “بزرگترین نیروی انقلابی صد و پنجاه سال گذشته” تجلیل می کرد برای نهرو یا پیروانش وسیله ای برای به چالش کشیدن ساختارهای قدرت ریشه دار در جامعه نبود در عوض، نهرو به علم بهعنوان جایگزینی برای خونریزیهای همراه با انقلاب سیاسی نگاه میکرد، و به طور خاص به دنبال اجتناب از تجربه کشورهایی مانند چین بود که انقلاب سوسیالیستی تنها پس از سالها جنگ داخلی خشونتآمیز به وقوع پیوسته بود. همچنین دیدگاه علم به عنوان یک نیروی انقلابی متضمن یک معرفت شناسی رادیکال نبود: بلکه ناسیونالیست های پسااستعماری در هند بر حفظ عقلانیت و گزینش پذیری نهاد علمی سرسخت بودند و این امر برای آنها به معنای کناره گیری آن از زمخت و فروپاشی روند سیاسی بود برای نهرو، قدرت سیاسی علم، شاید از قضا، در عقلانیت آن استوار بود، که به عنوان جدایی از سیاست درک می شد. تعهد نهرو به اصلاحات نهادی که برابری اجتماعی و مشارکت دموکراتیک کشاورزان را ترویج میکرد، بررسی بیشتری را بر روی یک رویکرد کاملاً تکنوکراتیک به علم کشاورزی در دوران مدیریت او ارائه کرد. بنابراین، سیاست گذاران بر توسعه نهاده های بیوشیمیایی در دسترس بومیان اصرار داشتند که برای همه کشاورزان آسان تر و بدون هزینه زیاد قابل دسترسی باشد. این جهتگیری برنامهریزی، تصمیم دانشمندان کشاورزی را مبنی بر تمرکز تحقیقات خود در درجه اول بر توسعه کودهای شیمیایی از منابع بومی به جای تکیه بر کودهای شیمیایی وارداتی، آگاه کرد: گزارشهای تحقیقاتی در دوره نهرو از مؤسسه تحقیقات کشاورزی برتر هند، IARI، تأکید زیادی بر روی کودهای شیمیایی وارداتی و توسعه نهاده ها با استفاده از مواد آلی و معدنی موجود در محل دارند. با این حال، با قوت گرفتن گفتمان در مورد عقلانیت تکنولوژیک در اواخر دهه ۱۹۵۰، به تدریج تاکید بر بسیج منابع بومی را به حاشیه راند . در اواخر دهه ۱۹۵۰ کارشناسان بنیاد فورد (یکی از حامیان نهادی کلیدی انقلاب سبز) از حومه هند بازدید کردند تا «بحران» غذایی هند را ارزیابی کنند . در گزارشی که آنها به دولت هند ارائه کردند، از یک برنامه “اورژانسی همه جانبه” حمایت کردند که بر پایه پذیرش گسترده منابع بیوشیمیایی گران قیمت و برنامه های اقتصادی برای حمایت از این پذیرش بنا شده بود. در همان زمان، آنها به طور خاص اصلاحات ارضی را به عنوان راهی برای بهبود بخش کشاورزی هند منع کردند، زیرا آنها «ناامنی تصدی گری» ناشی از اصلاحات ارضی را تأثیری «به تعویق انداختن» بر تولید غذا می دانستند . اصرار بنیاد فورد بر اصلاحات تکنوکراتیک حامیان تأثیرگذار بسیاری در مؤسسات مختلف هند پیدا کرد. به عنوان مثال، در طرحی که در سال ۱۹۶۵ با عنوان استراتژی کشاورزی جدید (NAS) تهیه کرد، “سوبرامانیام” از سیاست کشاورزی نهرو جدا شد تا اهمیت مرکزی کود و بذرهای بهتر را تاکید کند: «تولید غذای بیشتر با کود کمتر به همان اندازه غیرممکن است. برای تولید فولاد بیشتر با سنگ آهن کمتر… دانه های بهتر برای کشاورزی به اندازه ماشین آلات بهتر برای صنعت حیاتی هستند. سوبرامانیام به پارلمان هند اطمینان داد که “برنامه” یا “فرمول” جدید او، همانطور که او طرح نامیده است، هند را تا سال ۱۹۷۱ به خودکفایی خواهد رساند استراتژی کشاورزی سوبرامانیام نه تنها علل ساختاری گرسنگی را نادیده گرفت – یعنی نابرابری اجتماعی و اقتصادی، سیستم توزیع ناکارآمد غذا و دسترسی محدود به منابع – بلکه پیچیدگی اجتماعی و آگرو-اکولوژیکی مسئله غذا را نیز دور زد. در عوض، سوبرامانیام که وظیفه افزایش تولید غذای کشور را بر دوش داشت، استدلال کرد که بهترین راه برای تشویق کشاورزان به پذیرش نهادههای فناوری جدید، مشوقهای قیمتی بالاتر است .
حامیان انقلاب سبز در هند اطمینان داشتند که طبیعت را می توان برای خدمت به نیازهای انسان تحت کنترل درآورد و بنابراین دگرگونی تکنولوژیکی طبیعت برای حل مشکلات غذایی هند کافی است . با این حال، رد درک سیاسی از مشکلات گرسنگی و راهحلهای آنها در واقع پروژههایشان را غیرسیاسی نکرد. رد اصلاحات ارضی خود یک تصمیم سیاسی بود. علاوه بر این، در انتخاب مکانها برای معرفی فناوریهای انقلاب سبز، کارشناسان کشاورزی مکرراً انواع خاصی از محیطهای سیاسی-اجتماعی را بر سایرین ترجیح دادند: آنها نه تنها شرایط هیدرولیکی محلی و ویژگیهای شیمیایی کودهای شیمیایی در استفاده کنونی، بلکه جهتگیری فرهنگی کشاورزان محلی و ثبات سیاسی منطقه را نیز در نظر گرفتند.
با شروع دهه ۱۹۶۰، مشاوران ایالات متحده و به ویژه مقامات هندی تلاش کردند تا آزمایشات مزرعه ای را در مزارع بزرگ، بسیار مکانیزه با آبیاری مناسب پیدا کنند. ” سیورامان”، وزیر کشاورزی گفت: «ما بذر جدید را در مناطقی که دارای امکانات آبیاری هستند معرفی کرده بودیم. بیشتر این گونه مزارع در دست کشاورزانی بود که منابع اقتصادی و سرمایه اجتماعی داشتند، و بنابراین تصمیم برای مکان یابی آزمایش های مزرعه ای در آنجا نمی توانست از نظر سیاسی مهم باشد و دانشمندان به روش خود این را می دانستند. همانطور که یک دانشمند برجسته انقلاب سبز ایالات متحده بیان می کند، “خوب تحصیل کردن، خوب مطالعه نمودن، سفر و آگاه بودن” باعث می شود کشاورز از فناوری جدید استقبال بیشتری کند، در حالی که “موفقیت هیجان انگیز” که یک فناوری می تواند لذت بردن ممکن است به «شکستهای ناامیدکننده» تبدیل شود، اگر در میان تزکیهکنندگان «فقیر، بیسواد، منزوی، مشکوک به غریبهها» معرفی شود دانشمند هندی این فرضیات را از طریق مطالعاتی در مورد “رابطه بین نگرش کشاورزان و برخی متغیرهای اجتماعی-فرهنگی” تأیید کردند. آنها نشان دادند که «سطح درآمد بالاتر، تحصیل بهتر کشاورزان و مزارع بزرگ، میزان پذیرش شیوههای بهبود یافته در کشاورزی را تسریع میکند آنچه دانشمندان در مورد آن بحث نکردند، رابطه بین ویژگیهای یک کشاورز منفرد و امتیازات اجتماعی و اقتصادی ناشی از موقعیت او در ساختار قدرت روستایی بود. کارشناسان انقلاب سبز در گفتمان خود در مورد توسعه و دانش فنی، هرگونه اشاره ای به روابط قدرت را «غربالری» کردند، نه اینکه از نیاز به تغییر آنها صحبت کنند. علیرغم اهمیت مشارکت سیاسی کشاورزان در اصلاحات نهادی اولیه پس از استقلال، این آرمان دموکراتیک در ایدههای مربوط به تولید دانش علمی کشاورزی نقش برجستهای نداشت. نقش کشاورزان بیشتر به اجرای نتایج تحقیقاتی، ثبت پاسخهای آنها، کار برای متقاعد کردن آنها نسبت به برتری فناوریهای جدید، یا استفاده از زمینهایشان برای اهداف مشاهدهای فراتر از محیط کنترلشده آزمایشگاه ؛ محدود میشد.
در اواسط دهه ۱۹۷۰، انقلاب سبز به دلیل عدم تمرکز بر “نگرانی های محیط زیستی” و “کشاورزان کوچک و فقیر ” با انتقاد شدید فزاینده ای از سوی بخش های مختلف در هند مواجه شد. مراکز تحقیقات کشاورزی بینالمللی به این انتقادات پاسخ دادند اما بر اساس شرایط خاص خود – یعنی از نظر فنی- آنها امیدوار بودند که توسعه فناوری های مناسب برای کشاورزان فقیر از پرولتاریایی شدن روستاها و درگیری های اجتماعی جلوگیری کند . در مجموع، از دوران نهرو به عنوان نخستوزیر هند تا سالهای انقلاب سبز، تحول علم و فناوری بهعنوان یک استراتژی اجتماعی-سیاسی دستخوش تغییرات مهمی شد. نهرو انتظار داشت علم به دستیابی به اهداف اجتماعی مدرنیزاسیون کمک کند، اما او می خواست آن را از فرآیندهای سیاسی دور نگه دارد . تلاش برای چارچوب بندی علم و فناوری در شرایط غیرسیاسی و تکنوکراتیک در دولت های بعدی قوت گرفت. اگرچه در افزایش تولید محصولات غذایی موفق بودند، کارشناسان انقلاب سبز با انتقاداتی مواجه شدند که باعث شد اولویت های تحقیقاتی را به سمت نیازهای کشاورزان فقیر سوق دهند. با این حال، گنجاندن دغدغههای اجتماعی در تدوین برنامههای پژوهشی لزوماً به معنای امتیاز دادن به فعالیتهای سیاسی نیست. دسترسی گسترده تر به نتایج تحقیقات، تکنوکراسی در هند به دنبال تداوم جایگاه والای خود به عنوان کارشناسانی بود که برای منافع عمومی و بدون منافع طبقاتی کار می کردند. تغییرات جدید در تحقیقات کشاورزی، نقش تکنوکرات ها و قدرت ذهنیت تکنوکرات را بیشتر گسترش داد و بر نقش تجارت با آمریکا و متحدان غربی در توسعه نوآورهای زراعی –دامی افزود. به گونه ای که امروزه هند، بزرگترین واردکننده روغن خوراکی در جهان، ۲۰ درصد از صادرات روغن سویای ایالات متحده را در چهار ماه اول ۲۰۲۴-۲۰۲۵ به خود اختصاص داده است. در مقابل، هند در اصلاح و آزادسازی اقتصاد خود کند بوده است، که از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۹ نرخ رشد سالانه ۳٫۱ درصدی نداشت. با شروع روند اصلاحی آن به تدریج، رشد بهبود یافت. از دهه ۱۹۹۰ تا اوایل دهه ۲۰۰۰ به طور متوسط ۵٫۵٪ رشد کرد و در حال حاضر حدود ۶٪ رشد می کند. هند بخش خدمات خود را با هدف صادرات توسعه داده است، از مراکز تماس جهانی که از تسلط مردمش به زبان انگلیسی استفاده می کنند، و تفاوت های منطقه زمانی با ایالات متحده/اروپا، سپس نرم افزارهای فناوری اطلاعات شامل کدگذاری، و شکوفا شدن به مراکز ظرفیت جهانی که طیف گسترده ای از خدمات پشتیبان را به شرکت های جهانی، از جمله تحقیق و توسعه، حسابداری، و منابع انسانی ارائه می دهند. صادرات خدمات هند به طور قابل توجهی از ۵۳ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۵ به ۳۳۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته است که نرخ رشد صادرات خدمات جهانی را دو برابر کرده است. انتظار می رود این رقم تا سال ۲۰۳۰ به ۸۰۰ میلیارد دلار برسد که ۱۱ درصد از تولید ناخالص داخلی هند را تشکیل می دهد. توجه به این نکته ضروری است که صادرات خدمات هند تقریباً ۵٪ از صادرات خدمات جهانی را تشکیل می دهد، در حالی که صادرات کالاهای آن ۲٪ از صادرات کالاهای جهانی را تشکیل می دهد. در داخل کشور، بخش خدمات تقریباً ۵۵ درصد از ارزش افزوده ناخالص هند را تشکیل می دهد، در حالی که ۲۷٫۵ درصد مربوط به صنعت و ۱۷٫۶ درصد مربوط به کشاورزی است. با این حال، خدمات تنها ۳۱ درصد از اشتغال هند را شامل می شود که برای ایجاد شغل برای تعداد فزاینده ای از ورودی های نیروی کار کافی نیست. این به پاشنه آشیل هند تبدیل شده است . با این حال، علیرغم پیامدهای نامطلوب برای ایجاد شغل، بسیاری از کارشناسان همچنان معتقدند هند صادرات خدمات و بخش خدمات را به عنوان موتور استراتژیک رشد دو برابر کند . چنین پیشرفتی مزیتهای رسمی هند را در بازار جهانی صادرات خدمات تقویت میکند و رقابت کشورهای دیگر با هند در این فعالیتها را دشوار میکند.
درس هایی از روایت چین و هند
چین سرانجام در سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۰ انقلاب کشاورزی مدرنسازی خود (یعنی افزایش بهرهوری نیروی کار و درآمد) را از طریق پویایی بر خلاف بسیاری از انقلابهای کشاورزی قبلی تجربه کرد. این دگرگونی “پنهان” است زیرا انقلاب به دلیل افزایش متعارف و آسان میزان تولید محصولات خاص از نظر وزن به دلیل نهاده های جدید به وجود نیامده است، بلکه عمدتاً به دلیل تغییر از تولید غلات به محصولات کشاورزی با ارزش بیشتر مانند گوشت، مرغ، ماهی، شیر، تخم مرغ و میوه ها و سبزیجات است. این تغییر توسط انقلابی در الگوهای مصرف مواد غذایی مردم چین انجام شده است که با افزایش درآمدشان عمدتاً از راه توسعه غیرکشاورزی به وجود آمده است . در ۳۰ سال بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۰، ارزش تولید کشاورزی چین شش برابر (به قیمتهای قابل مقایسه) افزایش یا به طور متوسط سالانه حدود ۶ درصد افزایش یافت. این یک تغییر چشمگیر است که برخلاف انقلاب های کشاورزی قبلی در تاریخ اولاً در مقیاس رشد، که انقلابهای کشاورزی قبلی را کوتوله میکند، متفاوت است، مانند رشد (کمتر از) ۰٫۷ درصد در سال در انقلاب کشاورزی کلاسیک قرن هجدهم انگلیس، و رشد ۲ تا ۴ درصد در سال در به اصطلاح انقلاب سبز دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که در واقع خیلی زودتر در ژاپن، تایوان و کره آغاز شده بود.مهمتر از آن، تکاپوهایی است که در پویایی پشت این رشد متفاوت وجود دارد. پویایی پشت آن ساختار تغییر یافته مصرف مواد غذایی، به نوبه خود، توسعه سریع اقتصاد ملی به عنوان یک کل، از جمله حرکت دهقانان به سمت اشتغال شهری و اتکای آنها به چنین شغلی برای افزایش درآمد خانوارشان بود. آنچه نتیجه آن شد افزایش شدید تقاضا بود، به ویژه برای گوشت- مرغ-ماهی و سبزیجات-میوه، که در نتیجه باعث تغییر پیکربندی ساختار کشاورزی چین مبتنی بر تقاضا شد. این نوع تغییر در تقاضای مصرف بود که باعث دگرگونی کشاورزی چین از محصولات عمدتاً غذایی به دامپروری بیشتر و بیشتر با محصولات خوراکی و سبزیجات-میوه شد. تفاوت بزرگ هند با چین نشان میدهد که گذشته انقلابی و سوسیالیستی چین تا چه اندازه انقلاب کشاورزی کنونی آن را شکل داده است. تفاوت چین و هند در تغییرات اجتماعی همراه است اما الگوی هند به مدل «سرمایهداری» نزدیکتر است، همانطور که ذکر آن رفت، انقلاب کشاورزی کنونی چین عمدتاً با تغییر در الگوهای مصرف مواد غذایی مردم چین انجام شده است که به نوبه خود به بازسازی اساسی کشاورزی منجر شده است. اساساً همین اتفاق در هند رخ داده است. چون بین سال های ۱۹۷۷ و ۱۹۹۹، مصرف سرانه غلات غذایی در هند از ۱۹۲ کیلوگرم به ۱۵۲ کیلوگرم (و تنها در شهرها، از ۱۴۷ کیلوگرم به ۱۲۵ کیلوگرم) کاهش یافت. مصرف روستایی میوه ها ۵۵۳ درصد، سبزیجات ۱۶۷ درصد، شیر و فرآورده های شیری ۱۰۵ درصد و گوشت-تخم مرغ-ماهی ۸۵ درصد افزایش یافت. به طور خلاصه، سیاست افزایش سهم تولید در ارزش افزوده ناخالص و اشتغال از طریق افزایش بهره وری و ایجاد شغل برای بسیاری از کارگران غیر ماهر، از رشد اقتصادی قوی، هم در سطح کل و هم بر اساس سرانه حمایت کرده است. با این حال، در دهههای اخیر، به نظر میرسد که صنعتیزدایی زودهنگام در سطوح پایینتری از تولید ناخالص داخلی سرانه در میان کشورهای در حال توسعه قرار گرفته است و به خدمات این امکان را میدهد تا اهمیت بیشتری در محرک رشد اقتصادی پیدا کنند، حتی اگر خدمات صادراتی بیشتر متکی به تعداد نسبتاً کمی از کارگران با مهارتهای پیشرفته باشد، و بنابراین تعداد قابل توجهی شغل برای کارگران غیر ماهر ایجاد نمیکند. واضح است که ایران میتواند تجربیات ببرهای آسیایی و اخیراً چین و هند را بررسی کند و از آن بیاموزد تا سیاستهایی را اتخاذ کند که برای توسعه صنایع تولیدی و خدماتی خود و بهویژه برای ارتقای بخشهای تولیدی خاص در بخش کشاورزی طراحی شدهاند . با این حال، ایران نمیتواند به آن بخشها – مانند چین – برای پیشروی و هدایت رشد اقتصادی و ایجاد شغل در کشور در مقیاس مورد نیاز تکیه کند. دلیل ساده آن این است که در شرایط رقابت ژئوپلیتیکی که حمایت گرایی تجاری را افزایش داده است – که قبلاً موتور رشد جهانی بود – رقابت با رقبای قدرتمند در این فعالیتها دشوارتر میشود. در عوض، ایران باید مزیتهای نسبی خود را در شرایط بینالمللی کنونی از مناقشات ژئوپلیتیکی، چندپارگی ژئواکونومیک، افزایش حمایتگرایی و ظرفیت مازاد در بسیاری از بخشهای تولیدی تجزیه و تحلیل کند تا یک مدل رشد مناسب در تکامل توسعه کشاورزی خویش انتخاب کند.