نویسنده: دکتر حسین شیرزاد، تحلیل گر و دکترای توسعه کشاورزی
در اکثر کشورهای در حال توسعه مانند ایران؛ انباشت دانش تاریخی و تجربی کشاورزی در مناطق خشک و نیمه خشک، شرایط اقلیمی و توانمندی منابع انسانی زمینه خوبی برای توسعه بیشتر بخش کشاورزی فراهم می کند. با این حال، یک مشکل عمده، جدای از میزان ناکافی دانش و مکانیزاسیون، محدودیت در فرصتهای صادراتی، مربوط به عدم ادغام این کشورها با شبکههای تولید جهانی است. از یاد نبریم که توسعه صنعت و بخش خدمات در این کشورها مستلزم سرمایه گذاری بسیار بیشتری نسبت به بخش کشاورزی است و مهمتر از آن، اغلب با تجمیع تخصیص های نامطلوب در صنایع کارگر بر همراه است. از سوی دیگر، ادغام در زنجیره های ارزش جهانی عامل مهمی در بهبود رقابت پذیری آنها در بازارهای محصولات کشاورزی است. هر چه سهم ارزش افزوده خارجی در صادرات ناخالص بیشتر باشد، ادغام با شبکه های تولید و توزیع تحت کنترل شرکت های بین المللی قوی تر است. تجربه ترکیه و بلغارستان نشان می دهد که ادغام در زنجیره های ارزش افزوده جهانی عامل مهمی در دستیابی به مزیت نسبی در تجارت و بهبود رقابت درصادرات است. لذا از آنجایی که واحدهای درگیر در زنجیره های ارزش افزوده جهانی با بهره وری نیروی کار بالاتر و تمایل بیشتر به صادرات مشخص می شوند، افزایش سهم ارزش افزوده خارجی در صادرات ناخالص می تواند بر موقعیت صادراتی آنها تأثیر مثبت بگذارد. اقتصاددانان توافق دارند که تکه تکه شدن تولید بین المللی اغلب به نفع کشورهای در حال توسعه است. شاید به دلیل این واقعیت که اگرچه تولید کالاها در سطح جهانی مشترک است، اما وظایف در زنجیره تامین بین کشورها بر اساس مزیت نسبی آنها پراکنده می شود،که اثر آن ارتقای تجارت بین کشورهاست. با تجزیه و تحلیل داده ها بر اساس ارزش افزوده، مشاهده منافع مشارکت در زنجیره ارزش بین المللی برای کشورهای در حال توسعه آسان تر می شود، زیرا تجزیه و تحلیل بر اساس مزیت نسبی به تنهایی برای درک رقابت پذیری صادراتی کشورهاکافی نیست، به این دلیل که کشورهای صنعتی با سطح متفاوتی از مزیت نسبی نسبت به کشورهای در حال توسعه مشخص می شوند. با تعمیم این واقعیت به مباحث زنجیره های ارزش جهانی در بخش کشاورزی در ابتدا باید عنوان نمود که بخش کشاورزی عمدتاً به عنوان پیوندی بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان به منظور حصول اطمینان از سطوح کافی درآمد برای اولی و امنیت غذایی برای دومی به نظر می رسد. در این پیوند فعالیت های مداخله گرایانه دولت ها نیز منشا اثرات و پیامدهای متنوعی است. با این حال، به دلیل مشکلات در دستیابی به داده های تجربی در مورد تأثیر سیاست های دولت بر سایر کنشگران زنجیره ارزش، مداخله گری دولتی اغلب در تحقیقات نادیده گرفته می شوند.اما نهادهایی که نقش آنها را نباید در ایجاد زنجیره های ارزش در کشاورزی نادیده گرفت، گروهی را تشکیل می دهند که عمدتاً متشکل از تامین کنندگان مواد خام، تولیدکنندگان مواد غذایی و بازرگانان هستند. با این حال، دیگرانی که در فرایند زنجیره ارزش دخیل هستند نیز مهم هستند و عبارتند از: مالکان زمین، شرکتهای بذر و نهاده های کشاورزی، بانکها، تولیدکنندگان مواد غذایی، خردهفروشان، گروههای زیست محیطی و تجار بزرگ مواد غذایی و در نهایت مصرفکنندگان نهایی، یعنی خانوارها. شایان ذکر است که تمرکز فزاینده در تجارت مواد غذایی، تولیدکنندگان و پردازش کنندگان کشاورزی را از مصرفکنندگان دورتر میکند، زیرا تماسها و روابط مستقیم منحصرا بین خریداران و فروشندگان به طور فزایندهای در حال افزایش است. این مسئله، به تدریج کیفیت غذا را کاهش می دهد، بنابراین بنا به ضرورت، سیستم های “مدیریت کیفیت” برای عملکرد صحیح زنجیره غذایی طراحی شدند. بنابراین تا اینجای بحث، مهمترین مشکل در عملکرد زنجیره های ارزش در بازار کالاهای کشاورزی، مبنای شکل گیری روابط بین شرکت کنندگان مختلف در زنجیره است. مبنایی که این روابط بر اساس آنها ساخته می شود: اعتماد، همکاری تک تک مشارکت کنندگاندر زنجیره، ایجاد حداکثر ارزش برای مشتری نهایی است، گزارش بانک جهانی، روندهای منفی مرتبط با تقویت «شرکت های فوق ستاره». تایید می کندبه این دلیل که توسعه زنجیرههای ارزش جهانی، سودهای بیش از حدی برای «شرکتهای فوق ستاره» صاحب برند یا نشان های بین المللی ممکن ساخته است. این نهادها در هر دو حوزه تولید و توزیع، سهم و منافع خود را در بازار افزایش داده و متعاقباً تسلط خود را بر بازار افزایش میدهند. این شرکتها با توجه به منابع خود برای اجرای تغییرات تکنولوژیکی نوآورانه موفق به کسب چنین تسلطی می شوند. اما شرکتهایی که کمتر در زنجیرههای ارزش جهانی درگیر هستند، اهمیت خود را در بازار از دست میدهند و سود کمتری به دست میآورند که به معنای ظرفیت سرمایهگذاری کمتر است در نتیجه، عملکرد بلندمدت آنها در بازار جهانی در خطر است. برای بهبود چشم انداز عملیاتی، “کارآفرینان غیرسوپراستار” از کشورهای توسعه یافته با تامین کنندگان کشورهای در حال توسعه همکاری می کنند. در دهه ۱۹۶۰، موسسه ملی تحقیقات کشاورزی فرانسه (INRA) به همراه مرکز تحقیقات بین المللی کشاورزی برای توسعه (CIRAD) مفهوم زنجیره کالاهای کشاورزی را بر مبنای این همکاری ها توسعه دادند. این اصطلاح برای توصیف فرآیندهای تبیین کننده تولید و توزیع کالاهای کشاورزی ایجاد شد و شامل اجزای نهاده ها و محصولات، هزینه ها، قیمت ها و ارزش افزوده است که مفهوم مورد نظر را می سازد: توسعه این مفهوم به سمت توسعه رقابت پذیری شرکت ها تکامل یافته است.با تکیه بر تجارب کره جنوبی و فیلیپین، شرکتهایی که در زنجیرههای ارزش جهانی در بازار محصولات کشاورزی فعالیت میکنند باید فعالیتهای اساسی که شامل: لجستیک و بازاریابی و همچنین فعالیتهای حمایتی در زمینه استفاده از زیرساختها، منابع و فناوریهای شرکت میشود را بازسازی کنند.در دهه ۱۹۹۰ توسعه بیشتر مفاهیم توصیف شده، مجموعه عناصر و فرآیندهای موجود در زنجیره کالاهای جهانی کالاهای کشاورزی را بر اساس توسعه بین المللی تولید، تجارت و توزیع و همچنین شبکه های صادرات محصولات کشاورزی بین کشورهای مختلف گسترش داد محققان بعدی دیدگاههای مختلف و روابط بین آنها را توسعه داده و آنها را با ابعاد جدیدی تکمیل کردند. اما چگونه مشارکت در زنجیره های ارزش کشاورزی جهانی ماهیت تولید کشاورزی را در سراسر جهان تغییر داده است؟ مطالعات نشان داد که حداقل ۳۷ کشور با مشارکت در زنجیرههای ارزش جهانی کشاورزی، اقتصاد خود را متحول کردند.البته این تحول مستقیماً از بخش کشاورزی به بخش خدمات منتقل شده و بخش تولید را جهش می بخشد.این نتیجه با استفاده از داده های ورودی- خروجی چند منطقه ای برای ۱۸۳ کشور برای دوره ۱۹۹۰-۲۰۱۳ حاصل شد و به این نتایج متقن رسید که آزادسازی تجارت از طریق زنجیرههای ارزش جهانی کشاورزی به حمایت از تحول ساختاری اقتصادهای کشاورزی مدرن کمک کرد، به تقویت و ارتقای بهتر یکپارچگی منطقه ای برای فعالان بازار انجامید، و ثابت کرد که مشارکت در پیوندهای زنجیره تامین و دستیابی به مزایای رشد زنجیره های ارزش جهانی ذاتی است.مآحصل آن به تسریع در رشد اقتصادی از یک سو و بهبود امنیت غذایی از سوی دیگر می انجامد، هر چه پیوندهای تجاری یا اشکال مختلف همکاری بیشتر باشد، موقعیت تجاری یک کشور یا بخش کشاورزی اش قوی تر است . تجارت در زنجیره های ارزش جهانی با سطح عمیق تخصص مورد نیاز برای دستیابی به بهره وری بالا یا تجارت درون شرکتی در شرکت های چند ملیتی مشخص می شود که جایگزینی آن می تواند دشوار باشد. مزیتی که از مشارکت در زنجیره های ارزش جهانی حاصل می شود، استفاده از مزیت های نسبی مشارکت در زنجیره ارزش است. علاوه بر این، زنجیره ای از واحدهای تولیدی به هم پیوسته، واقع در نقاط مختلف جهان، در هر مرحله از کل فرآیند تولید، ارزش افزوده ایجاد می کند. بنابراین، زنجیرههای ارزش جهانی ساختارهای مهمی در فرآیند تجارت و سرمایهگذاری جهانی هستند که بر توسعه اقتصادی اقتصاد محلی در کشور میزبان تأثیر میگذارند. امروزه زنجیره ارزش جهانی( GVC) ها تقریبا ۵۰ درصد تجارت جهانی را تشکیل می دهند. اگر فعالیت GVC ها حدود یک درصد افزایش یابد، سطح درآمد سرانه کشور میزبان بیش از ۱٪ افزایش می یابد که این تقریباً دو برابر تأثیر بر اقتصاد میزبان نسبت به روابط تجاری بینالمللی متعارف قبلی است. مزایای مشارکت در زنجیرههای ارزش جهانی، که در مزارع کوچک قابل مشاهده است، با مدرنسازی مناسبات تولید درون مزرعه ای مرتبط است. این تغییرات مربوط به استفاده از روشهای جدید کشت و فرآیندهای تولید است که ابزارهای مؤثری برای توانمندسازی و کاهش فقر در قرن ۲۱ است. مشارکت در زنجیره های ارزش جهانی، صادرات مستقل محصولات فرآوری نشده و شروع تخصصی شدن در یک شاخه تجاری خاص را با پیوستن به یک شبکه تولید جهانی برای کشورهای در حال توسعه آسان تر می کند. پس از چندین سال مشارکت یک کشور در حال توسعه در زنجیره های ارزش جهانی، نسبت ارزش افزوده داخلی به ارزش ناخالص صادرات کاهش یافته است. به این ترتیب، مشارکت در زنجیرههای ارزش جهانی، تولید و تخصص را در سراسر جهان و در همه بخشها، از جمله کشاورزی و بخش غذا شکل داده است این امر حتی کشورهای کوچک با ظرفیت یا منابع محدود را قادر می سازد تا فرصتی برای مشارکت در GVC و بهره مندی از مزایای تجارت جهانی داشته باشند. اگرچه بخشهای کشاورزی عمدتاً بهعنوان تامینکنندگان مواد خام مورد استفاده در سایر فرآیندهای تولید در زنجیرههای ارزش درگیر هستند تعدادی از شرکت های معتبر در تامین مواد غذایی جهانی با مشارکت در قراردادهای تجاری منطقه ای نقش دارند. قراردادهای تجاری موقعیت تامین کنندگانی با فناوری پایین تر را بطور عمیقی تقویت می کند. مثلا شرکت های چینی دقیقاً از طریق توافق نامه های تجاری در زنجیره های ارزش جهانی شرکت می کنند . با این حال، معاملهگران چینی همچنان در بخش پایین زنجیرههای ارزش جهانی قرار دارند، زیرا شرکتهای فراملیتی مبادلات را در بخشهای با ارزش افزوده بالاتر کنترل میکنند. در چین، بیش از همه، این بحث مطرح است که شبکه های تجاری باید مدرن شوند و سلطه شرکت های فراملی کاهش یابد. حتی شرکتهایی که عمیقاً در شبکههای تولید جهانی ادغام نشدهاند نیز بنابراین سهم محدودی از زنجیرههای ارزش جهانی دارند و تحقیقات ثابت کرده که سهم محصولات غذایی و کشاورزی این کشورها در صادرات ناخالص قابل توجه است. بنابراین توصیه میکنند که این بخش از تجارت را در اولویتهای سیاستهای تجاری دولت قرار دهند. از سوی دیگر محققین به نظمی اشاره می نمایند که در مورد نهادهای درگیر در تجارت بینالمللی کالاهای کشاورزی-غذایی بر سیستم غذایی کشورهای در حال توسعه اعمال میشود. انطباق محصولات ارائه شده با استانداردهای کیفیت و ایمنی مواد غذایی با تمرکز بر بازاریابی یک پیش نیاز برای مشارکت در زنجیره های جهانی با ارزش بالا از اقلام مورد نظر است تا بر اساس روابط در زنجیره های ارزش جهانی بتوان از منابع مرتبط با مکمل بودن کالاهای تولیدی و اثرات هم افزایی به دست آمده در ارتقای ساختار بازار استفاده کرد.
یکی از مهم ترین روندهای اقتصاد جهان مدرن، تکه تکه شدن بین المللی فرآیندهای تولید و توسعه زنجیره های ارزش افزوده جهانی است. تجارت بینالملل به طور فزایندهای بر مبادله اجزا و کالاهای واسطهای متمرکز شده است که چندین برابر بیشتر از محصولات نهایی از مرزهای ملی عبور میکنند. بیش از ۷۰ درصد صادرات و واردات جهان در حال حاضر محصولاتی اند که بخشی از زنجیره ارزش جهانی هستند و منشأ اکثریت قریب به اتفاق آنها در زنجیره تولیدات کالایی نهفته است. در این رابطه، زنجیره های ارزش افزوده جهانی در بخش کشاورزی نیز به شکل فوق العاده موثری پدید آمده اند. در واقع توسعه آنها در دهه ۱۹۹۰ با پیشرفت آزادسازی تجارت جهانی کشاورزی صورت گرفت. این روند پس از اجرای “دور اروگوئه و پیمان گات” آغاز شد. این تحول اقتصادی و سیاسی در کشورهای اروپای مرکزی، آسیا و آمریکای لاتین، بین المللی شدن فزاینده فعالیت های شرکت های چند ملیتی فعال در بخش کشاورزی، به ویژه تولیدکنندگان مواد غذایی را به همراه داشته طرفه اینکه فرصت های رشد صادرات کشورهای کمتر توسعه یافته، علاوه بر بخش قابل توجهی از اقتصادهای در حال توسعه، عمدتاً به توان و پتانسیل کشاورزی این کشورها بستگی دارد. کشورهای کمتر توسعهیافته (LDC) از سال ۱۹۷۱ توسط سازمان ملل متحد بهعنوان دسته کشورهایی شناخته شدهاند که “به دلایل ساختاری، تاریخی و همچنین جغرافیایی، در فرآیند توسعهشان بسیار ضعیف تلقی میشوند”. به همین دلیل است که بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، این کشورهای کم درآمد با عقبگردهای ساختاری شدیدی برای توسعه پایدار مواجه هستند. دسته دیگر اقتصادهای در حال توسعه است که توسط سازمان ملل متحد برای مناطق جغرافیایی آفریقا، آسیای شرقی، آسیای جنوبی، آسیای غربی و آمریکای لاتین و کارائیب معرفی شد. این کشورها کشورهایی هستند که پایگاه صنعتی توسعه نیافته و شاخص توسعه انسانی پایینی نسبت به سایر کشورها دارند. همچنین وجود شکاف توسعهای در بخشهای صنعتی و خدماتی به این معناست که کشاورزی تنها بخشی در این کشورها است که میتواند با موفقیت با صادرات کشورهای توسعهیافته اقتصادی رقابت کند.
تجارب جهانی نشان داده که مشارکت شرکتهای کشاورزی در زنجیرههای ارزش، بهویژه زنجیرههای ارزش منطقهای و جهانی، بهطور فزایندهای بهعنوان رویکردی مؤثر برای کاهش هزینههای تجاری، افزایش رقابتپذیری و ارتقای رشد صادرات در کشورهای در حال توسعه شناخته میشود. شرکتهایی که موفق به ادغام در زنجیرههای ارزش شدهاند، رشد، ارتقای فنآوری و حفظ ثبات در بازارها را تجربه میکنند. ترتیبات منطقهای مانند بلوکهای منطقهای، بازار مشترک، پیمان های تجاری منطقه ای، پتانسیل شبکههای تولید سازمانیافتهای را ارائه میدهد که مناسبات بازاری چندین کشور را در بر میگیرد و ساختارهای حاکمیتی بین شرکتی را قادر میسازد که اقتصادهای مولد را شکل دهند و تجارت بینالمللی را در سطوح جهانی و منطقه ای هدایت کنند . زنجیرههای ارزش منطقهای (RVCs) فعالیتهای سازمانیافته زنجیره ارزش فرامرزی را در همان منطقه (در سطح منطقه)، برای مثال در جامعه اروپا، شانگهای ، نفتا، کاریکوم و… به عنوان یک منطقه خاص رهبری میکند. از سوی دیگر همانگونه که شرح داده شد، زنجیره ارزش جهانی مبتنی بر تکه تکه شدن تولید بین المللی است که در آن تولید تکه تکه می شود و مراحل مختلف فعالیت های تولیدی در کشورهای مختلف انجام می شود. شرایط مختلفی وجود دارد که می تواند بر دامنه جغرافیایی زنجیره های ارزش جهانی تأثیر بگذارد، از جمله عوامل نوع صنعت کشاورزی و تفاوت های بازار به همین ترتیب، تواناییهای سازمانی و فناوری جنبههای مهمی برای مشارکت مؤثر در زنجیرههای ارزش منطقهای یا جهانی هستند. مزایای مرتبط با مشارکت در زنجیرههای ارزش منطقهای یا جهانی، بهبود قابلیتهای شرکتها از طریق یادگیری مهارتها، فنآوریها و استراتژیهای سازمانی جدید و تکنیکهای مدیریتی از طریق تعامل با سایر بازیگران در طول زنجیره است و در نتیجه فرآیندهای ارتقای اقتصادی را ممکن میسازد. سایر مزایای حاصل از مشارکت در RVCها و GVCها شامل بهبود بهره وری، خروجی بالاتر، ارزش افزوده و ایجاد شغل بیشتر است که تحت آنها این مزایا یا سرریزها می توانند عملیاتی شوند . از جمله پیوندهای عقب و جلو؛ پیوندهای عقب مانده از طریق خرید نهاده های بین المللی ایجاد می شود که با ارائه نهاده های لازم و با کیفیت و انتقال دانش به افزایش تولید و کارایی در بخش های پایین دستی کمک می کند. از سوی دیگر، لینکهای پیشرو فروش واسطههای محلی در RVC یا GVC به خریداران بینالمللی منجر به تولید و کارایی در بخشهای بالادستی از طریق افزایش تقاضا برای ورودیهای با کیفیت بالا میشود و به تامینکنندگان محلی اجازه میدهد تا نیازهای مورد نیاز را برآورده کنند. همچنین مشارکت RVC یا GVC میتواند اثراتی را برای اعضای خارجی (غیر شرکتکنندگان در زنجیره) ایجاد کند که منجر به رقابت، سرریز دانش و فناوری بیشتر، بهرهوری کلی و ارتقای اقتصادی شود. طرفه اینکه سرریزهای فناوری در RVC یا GVC کارایی کسبوکارهای محلی (شرکتها) را در همان بخش یا بخشهای پایین دستی یا بالادستی مرتبط افزایش میدهد. مشارکت در RVC ها یا GVC ها می تواند سرمایه گذاری ها را در زیرساخت ها ترویج و هدایت کند و تولید محلی و کارایی را در سایر بخش ها افزایش دهد تا اثرات رقابتی را افزایش دهد و همچنین توانایی یک کشور را برای حفظ مشارکت در RVC ها یا GVC ها در طول زمان تقویت کند.طرفه اینکه. RVC ها یا GVCها با جابجایی کارگران زراعی بر اساس مهارتهای مورد نیاز، مزایایی را برای بازار کار کشاورزی به ارمغان می آورند. این امر امکان مهارت مجدد کارگران زراعی را بر اساس تقاضای بازار برای کارگران ماهر و همچنین گردش نیروی کار فراهم می کند، جایی که دانش تجسم یافته در نیروی کار شرکت های شرکت کننده به سایر شرکت های محلی یا قسمت های بالادستی بخش کشاورزی منتقل می شود. یکی دیگر از راههای پیشنهادی برای افزایش ارزش افزوده داخلی صادرات کشاورزی در کشورهای کمدرآمد، ایجاد فضایی است که هم سرمایهگذاری مستقیم داخلی و هم خارجی (FDI) را جذب کند. مطالعات تطبیقی نشان دادهاند که شرایط خاص کشور میزبان و وجود برنامههای ادغام منطقهای میتواند نقش مهمی در جذب سرمایهگذاری در سراسر جهان داشته باشد بویژه، سرمایهگذاری مستقیم خارجی با تسهیل دسترسی به سرمایه، فناوری و مهارتهای مدیریتی جدید، و امکان ادغام اقتصادهای محلی با بازارهای بینالمللی از طریق تجارت صادراتی، نقش مهمی در فرآیند صنعتی شدن کشاورزی ایفا میکند. تجربه ویتنام، اندونزی و مالزی نشان داده، تعامل شرکت های داخلی با شرکت های چند ملیتی (MNEs) احتمال مشارکت آنها در زنجیره های ارزش جهانی را افزایش می دهد البته تعامل از طریق چهار کانال امکان پذیر است: (۱) اتصالات تامین کننده در یک شبکه GVC، (۲) اتحاد استراتژیک با شرکت های چند ملیتی، (iii) صادرات مستقیم و (IV) سرمایه گذاری مستقیم خارجی،. مطالعه تجربی در هند نشان میدهد که شرکتهای محلی در مشارکت یا سرمایهگذاری مشترک با شرکتهای چندملیتی ۳۰ درصد بهتر از شرکتهای محلی بدون چنین تعاملی قادر به صادرات مستقیم هستند. با این حال، وجود یک محیط سیاستگذاری مطلوب و نهادهای کارآمد از پیش نیازهای جذب فعالیت های شرکت های چند ملیتی در کشورهای کم درآمد است که می تواند از طریق یکپارچگی محلی به ایجاد اثرات سرریز بر اقتصاد محلی کمک کند. یک محیط نهادی ضعیف یک خلأ نهادی ایجاد می کند که چالشی را برای کشورهای در حال توسعه ایجاد می کند و مستقیماً بر تصمیمات شرکت های چند ملیتی برای سرمایه گذاری در یک منطقه خاص تأثیر می گذارد. مؤسسات کارآمد برای تسهیل معاملات بازار و به حداقل رساندن ریسک ها، توانمندسازی شرکت ها برای مقاومت در برابر شوک هایی به شکل بی ثباتی سیاسی، خشونت، نوسانات کلان اقتصادی و حتی جنگ می انجامد برای تاب آوری شرکتهای کشاورزی اهمیت دو چندان دارند. تجربیات آسیای شرقی، آمریکای شمالی و اروپای شرقی نشان میدهد که سرمایهگذاری و قراردادهای تجاری منجر به ظهور شبکههای تولید و افزایش مشارکت در زنجیرههای ارزش جهانی شده اند. بنابراین، مشارکت در زنجیرههای ارزش منطقهای و زنجیرههای ارزش جهانی به کانالهای مهمی تبدیل شدهاند تا امکان ادغام بیشتر در بلوک منطقهای و مشارکت در تجارت با سایر نقاط جهان را فراهم کنند. درسهای آسیای جنوب شرقی نشان میدهد که در جایی که عمیقترین توافقنامههای ادغام منطقهای یافت میشود، میانگین نسبت مشارکت درون منطقهای GVC بالاترین است. در نهایت، هدف این یادداشت ذکر این مسئله مهم است که ارتقا و بلوغ و تکامل کشاورزی ایران را می توان از طریق افزایش کارایی ساختارهای بازار، جذب سرمایهگذاری، تسریع در فرآیند بین المللی شدن شرکت ها، موافقتنامههای تجاری ترجیحی، کاهش هزینههای تجاری بواسطه هماهنگسازی سیاستها و رویههای تجاری با شرکای عمده، حتی چشمانداز ارتقای اقتصادی در بلوک شانگهای و اکو و ترویج ادغام در زنجیرههای ارزش منطقهای و تقویت ارتقای اقتصادی در منطقه خاورمیانه جستجو نمود. قطعا جریان سرمایه گذاری مستقیم خارجی در ایران به افزایش ارزش محصولات کشاورزی و بهبود کیفیت صادرات محصولات ایران در تجارت جهانی کمک خواهدکرد. بنابراین باید برای بهبود زیرساخت های سخت و نرم افزاری تلاش نمود و در سطح سیاستگذاری ها، اتخاذ سیاستهای مؤثر ملی و منطقهای موجب ارتقای نوآوری ، دانش بنیان شدن رویکردها ، توسعه سرمایه انسانی، تقویت حکمرانی در موسسات خصوصی کشاورزی خواهد گردید. لذا برای تقویت و ارتقای اقتصاد کشاورزی ایران ضروری است تا اقدامات بیشتری در راستای بهبود ، ظرفیت سازی و توانمندسازی کارایی ساختار بازار کشاورزی ایران انجام شود.